loading...
T O (-) I
عباس دارانی بازدید : 97 جمعه 05 خرداد 1391 نظرات (1)

شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم
در آن یک شب خدایی من عجایب کارها کردم
جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی
ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم
کشیدم بر زمین از عرش دنیا دار سابق را
سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم
خدا را بنده ی خود کرده،خود گشتم خدای او
خدایی با تسلط هم به عرض و هم سما کردم
نمودم هم بهشت و هم جهنم هر دو را معدوم
کشیدم پیش نقد و نسیه،بازی را رها کردم
نماز و روزه را تعطیل کردم،کعبه را بستم
وثاق بندگی را از ریا کاری جدا کردم
امام و قطب و پیغمبر نکردم در جهان منصوب
خدایی بر زمین و بر زمان بی کدخدا کردم
نکردم خلق،ملا و فقید و زاهدو صوفی
نه تعیین بهر مردم مقتدا و پیشوا کردم
شدم خود عهده دار پیشوایی در هر دو عالم
به تیپا پیشوایان را به دور از پیش پا کردم
بدون اسقف و پاپ و کشیش و مفتی اعظم
خلایق را به امر حق شناسی آشنا کردم
نه آوردم به دنیا روضه خوان و مرشد و رمال
نه کس را مفت خواه و هرزه و لات و گدا کردم
نمودم خلق را اسوده از شر ریا کاران
به قدرت در جهان خلع ید از اهل ریا کردم
مقدر داشتم خالی ز منت رزق مردم را
نه شرطی در نمازو روزه و ذکر و دعا کردم
نکردم پشت سر هم بندگان لخت و عور ایجاد
به مشتی بندگان آبرومند اکتفا کردم
هر آنکس را که میدانستم از اول بود فاسد
نکردم خلق و عالم را بری از هر جفا کردم
رجال خائن و مزدور را در آتش افکندم
سپس خاکستر اجسادشان را بر هوا کردم
نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مکنت
نه جمعی را به درد بی نوایی مبتلا کردم
به جای آنکه مردم را گذارم در غم و ذلت
گره از کارهای مردم غم دیده وا کردم
به جای آنکه بخشم خلق را امراض گوناگون
به الطاف خدایی درد مردم را دوا کردم
جهانی ساختم پر عدل و داد و خالی از تبعیض
تمام بندگان خویش را از خود رضا کردم
نگویندم که تا ریگی به کفشت هست از اول
نکردم خلق شیطان را عجب کاری به جا کردم
نکردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم
خلاصه هر چه کردم خدمت و مهر و صفا کردم
ز من سر زد هزاران کار دیگر تا سحر لیکن
چو از خود بی خودم بودم ندانسته چه ها کردم
سحر چون گشت از مستی شدم هوشیار
خدایا در پناه می جسارت بر خدا کردم
شدم بار دگر یک بنده ی درگاه او گفتم:
خداوندا نفمیدم خطا کردم!!!

خداوندا اگر روزي بشر گردي / زحال ما خبر کردي / پشيمان مي شوي از قصه خلقت / از اين بودن، از اين بدعت/ خداوندا تو مي داني که انسان بودن و ماندن/ در اين دنيا چه دشوار است / چه زجري مي کشد آن کس / که انسان است و ازاحساس سرشار است .
دکترشريعتي

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 24
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 14
  • بازدید سال : 345
  • بازدید کلی : 9,794